goli_kh

 
Rejestracja: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Punkty161więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 39
Ostatnia gra
Bingo

Bingo

Bingo
3 lat 32 dni temu

هفتمین روز...

در هُرم گرمای تابستان از نوزدهمین روز ماه رمضان با لبانی تشنه به دنبالش که 
لااله الا الله گویان بر سر دست میبردنش میرفتیم.

وقتی پرسیدند چگونه آدمی بود؛همه زیر لب گفتند:خوب،خوب،خوب...
و صداقت این گفتار را میشد از چهره هایشان خواند...
هنگامی که برای همیشه در آغوش خاک آرام گرفت یکی از آن سو گفت:
همین مهربانیهاست که میماند...
دیگری گفت :نام نیکو گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زرنگار
آنسوتر یکی آرام اشک ریخت و گفت :
چهره ی ماندگار معماری خراسان ماندگارتر شد...
هوشنگ جان همه تو را میگفتند...
امروز هفت روزگذشته است از آن پگاه که دیدم نور شدی و گذشتی از دری که 
فقط برای تو باز شده بود...
نزدیک به یک ماه است که نیامده ای،نخندیده ای،شوخی نکرده ای.
دلم برای همه اش تنگ است و بر خلاف قولم در تنهایی اشک میریزم اما...
در این هفت روز درک کردم کلام سعدی بزرگوار را که فرمود:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز...
و این است که آرامم میکند...
روحت شاد و یادت سبز...
گلی...

بزرگ بود...

بزرگ بود 
و از اهالي امروز بود 
و باتمام افق هاي باز نسبت داشت 
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد 
و دست هاش ، هواي صاف سخاوت را ، ورق زد 
و مهرباني را ، به سمت ما كوچاند 
و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را ، براي آينه تفسير كرد 
و او به شيوه باران پر از طراوت تكرار بود 
و او به سبك درخت ، ميان عافيت نور منتشر مي شد 
هميشه كودكي باد را صدا مي كرد 
هميشه رشته صحبت را، به چفت آب گره مي زد 
براي ما يك شب ، سجود سبز محبت را ، چنان صريح ادا كرد 
كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم
و رفت تا لب هيچ و پشت حوصله نورها دراز كشيد 
و هيچ فكر نكرد 
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها 
براي خوردن يك سيب
چه قدر تنها مانديم...


قول پدر


در سال 1989 زمین لرزه هفت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از 
سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران 
شده مدرسه شوکه شد.با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد:
 پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود و اشک از چشمانش سرازیر شد.
با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به
 خاطر می آورد.
او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل 
کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.
دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و 
پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:
آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟
هشت ساعت به کندن ادامه داد.
دوازده ساعت...
بیست و چهار ساعت...
سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد
: پسرم!جواب شنید :
پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر! شما به قولتان عمل کردید.
پدر پرسید:وضع آنجا چطور است؟؟ 
پسر گفت:
ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث
 نجات ما شد.پسرم بیا بیرون.
نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا 
خواهید ماند...
روزتون پر معجزه

تشکر(من چه سبزم امروز...)

سلام به خانواده ی عزیز پرشیا

من چه سبزم امروز...

صبحتون به خیر و طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق

ضمن عرض تسلیت به هموطنای عزیز آذری برای مصیبت وارده و ابراز تاسف برای زلزله ی شمال غرب کشور،

خواستم تشکر کنم از همدردیتون.

از وبلاگای پر مهرتون.از دیوار نوشته های آرام بخشتون.از پیامای تسلا بخشتون.از کامنتای تسلیت و خلاصه از همدلی تون.

میخوام بدونین حضور گرمتون رو کنارمون حس کردیم و بهمون آرامش داد.

ممنون به خاطر تماساتون و ممنون از امین و الیاس عزیز برای زحماتشون.

یک تشکر از شهاب عزیز برای عقب انداختن مسابقات تخته نرد .

و یک تشکر از الیاس عزیز که دیشب که طفلی تمام مدت ارسطو رو نگه داشت.

امیدوارم بتونم تو شادیاتون جبران کنم.

نمیگم هیچوقت غم نبینین چون اجتناب ناپذیره ولی دعا میکنم حالا حالاها تو خونه هاتون خوشی و شادی باشه.

ارادتمند خانواده ی بزرگ و عزیز پرشیا

خانواده ی کوچیک ما




مستشار تولدت مبارک...

یا بیا پایتخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

دااااااااااداااااااااااااااش

تولدت مبارک مستشار

اینم کادوت:

فکر نکنی من چون عزادارم از تولدت شاد نمیشم