چو بشنوى سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن شناس نِيى جان من خطا اين جاست
سرم به دنيى و عقبى فرو نمى آيد
تبارك اللّه از اين فتنه ها كه در سرماست
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد كجائى اى مطرب
بنال هان كز اين پرده كار ما به نواست
مرا به كار جهان هرگز التفات نَبُود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
نخفته ام بخيالى كه مى پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه كجاست؟
چنين كه صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشوئيد حق به دست شماست
از آن به دير مغانم عزيز مى دارند
كه آتشى كه نميرد هميشه،در دل ماست
چه ساز بود كه در پرده مى زد آن مطرب؟
كه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست!
نداى عشق تو ديشب در اندرون دادند
فضاى سينه ء حافظ هنوز پر ز صداست
سلام صبح شاد برفیتون بخیر
امیدوارم سفیدی برف مشهد دل همرو سفید کنه و اتفاقای این چند روز زیر برفا بمونه و آب بشه بره تو زمین!و یادمون بمونه:
اگر هر لحظه را در همان لحظه زندگی کنی،تمام عمر را به کمال زیسته ای