gatre*barana

 
Rejestracja: 2011-10-20
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود ** داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
Punkty167więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 33
Ostatnia gra

حدیث دل


 

 

حدیث دل

 

 

چنان از عشق نالانم ، که از نامش گریزانم

 

چو لرزانم ، هراسانم ، ز آن افتان و خیزانم

 

*

 

جوانی خاطراتی شد ، غروری در غباری شد

 

بهاری رفت و من اکنون چنین در برگ ریزانم

 

*

 

دلم پر خون ز این دوران ، شدم مجنون در این زندان

 

چه میسوزم ، چه میسازم ، به هر صورت فروزانم

 

*

 

ز تاوانم ، توانم رفت و درماندم   به   درمانم

 

که من در آب و آتش ، اشگِ شمعم آهِ سوزانم

 

*

 

چه شبها گفته ام در دل ، خدایا با تو این مشکل

 

پشیمانم ، پریشانم ، مرنجانم ، مسوزانم

 

*

 

بخوان از غصه فریادم ، که من در قصه فرهادم

 

دگر از شور و از شوقش ، ز شیرین هم گریزانم

 

*

 

ز آن مستی بگو زرّین ، چرا هستی چنین غمگین ؟

 

بوَد اصلم ز این نسلم ، که من از عشقبازانم .

 

 

 

( آرش زرین )



کار گاه خیال

 

کارگاه خیال


ای روی تو گل , نقش تو گل , جنس تو از گل

چشمان تو چون نرگس و گیسوی تو سنبل

*

از ناله مرغان چمن درس گرفتم

گلچهره ندارد خبری از غم بلبل

*

تا چشم تو اینگونه کند غمزه پرانی

من را چه بوَد چاره بجز شعر و تخیّل ؟

*

آن دم که بوَد کار غزالان به رمیدن

صیّاد بباید که کند صبر و تحمّل

*

لیکن به جهان رسم بوَد کشتن عاشق

دنیا نکند بر سر این کار تعلّل

*

گویا که بوَد واجبِ هر کافر و زاهد

با ما بکند جنگ و جهادی و تقابل

*

یا ما به جهان از ره غفلت بگذشتیم

یا خلق جهان را نبوَد درک و تعقّل

*

زرین شب و شوریدگی و حال پریشان

آشفته دلان را بکند غرق توسّل



( آرش زرین )

 

 




سَکرات

سَکرات

 

 

یک شب دلم ز محشر عشقت رها نشد

عمرم به سر رسیده و حاجت روا نشد

*

کردم گمان که صبر شود مرحمی به دل

صبرم تمام گشته و دردم دوا نشد

*

پرسید تا به کی تو ز این عشق دم زنی

گفتم که غافلی که بجانم چه ها نشد

*

ما را اگر چه از غم این عشق ناله هاست

شکرا دمی دلم ز خدایش جدا نشد

*

ای بیخبر ز عشق چه دانی که از ازل

جز کاخ عشق , هیچ به عالم بنا نشد

*

ای دیده سیل اشک روان از چه می دهی

کو آن که این بدید و دلش مبتلا نشد

*

زرین به ناله های سحر , ماه شاهد است

کز عشق در سلوکی و یک تن چو ما نشد .

*

 

( آرش زرین )

 

 

 




مستانه

مستانه

 

 

 

بوَد در کنج تنهایی ز یادت عالمی در سر

تنم آتش , دلم غوغا , دو چشمم غرق در گوهر

*

بیا جانا که با یادت هزارن بار جان دادم

ز این هجران , ز این دوری , ز این اندوه ویرانگر

*

سرم سرگرم رویاها , دلم درگیر طوفانها

ورق دریا , قلم کشتی , غزل سکان , بلا لنگر

*

کشیدم نقش رویت را به صد افسانه و افسون

شبی لیلا , شبی شیرین , شبی چون ویس افسونگر

*

شگفتا هر چه میجویم به جز حسرت نمیبینم

زمین گلگون , سما پر خون , زمان مجنون , جهان محشر

*

اگر باشی تو در پیشم چه کم دارم ز این هستی ؟

تویی هستی , تویی مستی , تویی ساقی , تویی ساغر

*

به سر شد عمر ما زرین به این سودای بس شیرین

ز فرهادش نشد آگه شبی آن دلربا دلبر .

 

 

 

 

( آرش زرین )

 










کعبه عشق

کعبه عشق

 

 

تا عشق بوَد قبله و این دل به نماز است

هر شب دل من راهیِ صحرای حجاز است

*

من هم ز همان طایفه ی کشف و شهودم

در دیده ما جز رخ معشوقه مَجاز است

*

ما را نبوَد جز خم ابروی تو محراب

تا یاد تو در این دل پر سوز و گداز است

*

گر اشک شود سیل خروشان عجبی نیست

تا نرگسِ فتانِ تو در غمزه و ناز است

*

من در ره مجنون زده ام گام و چه ترسم ؟

گر راه چنین تفته و گر دور و دراز است

*

راهی که بوَد عاقبتش منزل مقصود

گیرم که گهی پست و گهی هم به فراز است

*

زرین غم دنیا چه خوری کز دم این عشق

هر بیت تو چون سجده به هنگام نماز است .

 

( آرش زرین )