davod12

 
Rejestracja: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkty117więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 83
Ostatnia gra

غروب جمعه...................

تو را قسم به حريم شکيب و حرمت صبر
که با شتاب خود اين عشق را حرام مکن

...سر ستاره مبر زير پاي ظلمت شب
چراغ صاعقه را برخي ظلام مکن

به کينه مي گسلد از اميدمان رگ و پي
تو را که گفت اين تيغ در نيام مکن ؟

تو را که گفت که مگشا دريچه بر رخ گل ؟
تو را که گفت به رنگين کمان سلام مکن ؟

به غير مهر مخواه از سرشت ويژه ي خويش
از آفتاب به جز آفتاب وام مکن

مجال عيش به قدر دمي و بازدمي است
به غير عشق از اين فرصت اغتنام مکن

هنوز مانده که ياس من و تو غنچه کند
تو را که گفت که اين باغ را تمام مکن ؟

 

غروب جمعه دلم ميگيرد.

مثل تمام كبوتران عاشق ،كه عصرهاي دلتنگي،

بالهاي خسته شان را به بهانه ديدن يار،

تا اوج ميگشايند.

از بلندترين نقطه هر خاك سرك ميكشند،

شايد براي لحظه اي جفت خويش را بيابند.

ولي دريغ.

بعد از ساعتها ،خسته تر از پيش به خانه بر مي گردند و بدون آب و دانه ،

چشمهاي ماتمزده شان را بسته،

به اميد فردا به خواب مي روند .

كاش من هم كبوتر بودم تا به اميد ديدار دوباره ات به خواب ميرفتم مادر.

مرا درياب امشب مادر ..........



تقدیم به دوستانی که در فراق عزیزانشان هستند

سلام و عرض ادب

دوستان آدینه خوشی را برایتان آرزومندم